-
بتا تا زار چون تو دلبرستم (دیوان اشعار > قصیده)
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 18:42
بتا تا زار چون تو دلبرستم بتن عود و بسینه مجمرستم اگر جز مهر تو اندر دلم بی به هفتاد و دو ملت کافرستم اگر روزی دو صد بارت بوینم همی مشتاق بار دیگرستم فراق لاله رویان سوته دیلم وز ایشان در رگ جان نشترستم منم آن شاخه بر نخل محبت که حسرت سایه و محنت برستم نه کار آخرت کردم نه دنیا یکی بی سایه نخل بیبرستم نه خور نه خواب...
-
دلا در عشق تو صد دفترستم (دیوان اشعار > غزل)
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 18:39
دلا در عشق تو صد دفترستم که صد دفتر ز کونین ازبرستم منم آن بلبل گل ناشکفته که آذر در ته خاکسترستم دلم سوجه ز غصه وربریجه جفای دوست را خواهان ترستم مو آن عودم میان آتشستان که این نه آسمانها مجمرستم شد از نیل غم و ماتم دلم خون بچهره خوشتر از نیلوفرستم درین آلاله در کویش چو گلخن بداغ دل چو سوزان اخگرستم نه زورستم که با...
-
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت(دیوان اشعار > قصائد)
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 18:35
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت وی داده باد حادثه بر بادت در دام روزگار چرا چونان شد پایبند، خاطر آزادت تنها نه خفتن است و تن آسانی مقصود ز آفرینش و ایجادت نفس تو گمره است و همی ترسم گمره شوی، چو او کند ارشادت دل خسرو تن است، چو ویران شد ویرانهای چسان کند آبادت غافل بزیر گنبد فیروزه بگذشت سال عمر ز هفتادت بس روزگار رفت به...
-
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی(دیوان اشعار > قصائد )
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 18:33
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را چراغ روشن جانرا مکن در حصن تن پنهان مپیچ اندر میان خرقه، این یاقوت کانی را مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را به چشم معرفت در...
-
محمد رضا شادرام
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 18:27
« شاعر سرود پنجره یعنی رها شدن» پرواز تا نهایت چشمان پاک زن از لحظه ی تلاوت آیات چشم ها با من نگاه توست تو ای ماه نقره تن شاعر سرود لحضه ی ناب نگاه تو افتاده روی صفحه ی تقویم های من کی؟ در کدام روز، کجا عاشقت شدم؟ کی؟ در کدام روز؟ از آن لحضه ای که زن- آمد در امتداد افق، در مسیر باد زل زد به چشم های من پیر کوهکن شاعر...
-
محمد رضا روزبه
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 18:25
دیگر کسی نمانده و تنها تو با منی رفتند از برم همه،اما تو با منی بار سفر به مقصد خورشید بسته ام این سایه است در پی من،یا تو با منی؟! در این کویر تشنه ی سیراب از عطش با سینه ای به وسعت دریا تو با منی سمت خداست عقربه ی چشم های تو دیگر چه جای قبله نما تا تو با منی امشب ز کوچه می گذرم بی هراس تیغ می دانم ای قلندر شب ها تو...
-
رهائیت باید، رها کن جهانرا (دیوان اشعار > قصائد)
سهشنبه 14 اردیبهشت 1389 00:00
رهائیت باید، رها کن جهانرا نگهدار ز آلودگی پاک جانرا بسر برشو این گنبد آبگون را بهم بشکن این طبل خالی میانرا گذشتنگه است این سرای سپنجی برو باز جو دولت جاودانرا زهر باد، چون گرد منما بلندی که پست است همت، بلند آسمانرا برود اندرون، خانه عاقل نسازد که ویران کند سیل آن خانمانرا چه آسان بدامت درافکند گیتی چه ارزان گرفت از...
-
کار مده نفس تبه کار را (دیوان اشعار > قصائد)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 23:57
کار مده نفس تبه کار را در صف گل جا مده این خار را کشته نکودار که موش هوی خورده بسی خوشه و خروار را چرخ و زمین بندهی تدبیر تست بنده مشو درهم و دینار را همسر پرهیز نگردد طمع با هنر انباز مکن عار را ای که شدی تاجر بازار وقت بنگر و بشناس خریدار را چرخ بدانست که کار تو چیست دید چو در دست تو افزار را بار وبال است تن بی...
-
در تحقیق معنی اختیار و جبر (هفت اورنگ > اورنگ یکم سلسلةالذهب)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 23:55
آن بود اختیار در هر کار که بود فاعل اندر آن مختار معنی اختیار فاعل چیست؟ آنکه فاعل چو فعل را نگریست، ایزد اندر دلش به فضل و رشاد درک خیریت وجود نهاد یعنی آناش به دیده خیر نمود، کید آن علم از عدم به وجود منبعث شد از آن ارادت و خواست کرد ایجاد فعل، بی کم و کاست درک خیریت، اختیار بود و آن به تعلیم کردگار بود هر چه این...
-
در مراقبت حال ( هفت اورنگ > اورنگ یکم سلسلةالذهب )
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 23:54
سر مقصود را مراقبه کن! نقد اوقات را محاسبه کن! باش در هر نظر ز اهل شعور! که به غفلت گذشته یا به حضور! هر چه جز حق ز لوح دل بتراش! بگذر از خلق و، جمله حق را باش! رخت همت به خطهی جان کش بر رخ غیر، خط نسیان کش! در همه شغل باش واقف دل! تا نگردی ز شغل دل غافل! دل تو بیضهایست ناسوتی حامل شاهباز لاهوتی گر ازو تربیت نگیری...
-
مداومت تکرار لا اله الا الله (هفت اورنگ >اورنگ یکم سلسلةالذهب)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 23:52
ای کشیده به کلک وهم و خیال حرف زاید به لوح دل همه سال! گشته در کارگاه بوقلمون تختهی نقشهای گوناگون! چند باشد ز نقشهای تباه لوح تو تیره، تختهی تو سیاه؟ حرفخوان صحیفهی خود باش! هر چه زائد، بشوی یا بتراش! دلت آیینهی خداینماست روی آیینهی تو تیره چراست؟ صیقلیوار صیقلی میزن! باشد آیینهات شود روشن هر چه فانی، از...
-
در نعمت خاتمالنبیین (ص) (هفت اورنگ > اورنگ یکم سلسلةالذهب)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 23:49
جامی از گفت و گو ببند زبان! هیچ سودی ندیده، چند زیان؟ پای کش در گلیم گوشهی خویش! دست بگشا به کسب توشهی خویش! روی دل در بقای سرمد باش! نقد جان زیر پای احمد پاش! فیض امالکتاب پروردش لقب امی خدای از آن کردش لوح تعلیم ناگرفته به بر همه ز اسرار لوح داده خبر قلم و لوح بودش اندر مشت ز آن نفر سودش از قلم انگشت از گنه شست...
-
تقدیس حضرت حق سبحانه تعالی(هفت اورنگ > اورنگ یکم سلسلةالذهب)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 23:47
لله الحمد قبل کل کلام به صفات الجلال و الاکرام هر چه مفهوم عقل و ادراک است ساحت قدس او از آن پاک است به هوا و هوس در او نرسی تا ز لا نگذری به هو نرسی ای همه قدسیان قدوسی گرد کوی تو در زمین بوسی! پرتو روی توست از همه سو همه را رو به توست از همه رو قطع این ره به راهپیمایی کی توان گر تو راه ننمایی؟ بنما ره! که طالب...
-
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را (دیوان اشعار > غزلیات)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 16:26
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش...
-
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را (دیوان اشعار > غزلیات)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 16:25
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تفقدی نکند طوطی شکرخا را غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را چو با...
-
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را (دیوان اشعار > غزلیات)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 16:24
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را من از آن...
-
صلاح کار کجا و من خراب کجا (دیوان اشعار > غزلیات)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 16:23
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا مبین به سیب...
-
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها (دیوان اشعار > غزلیات)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 16:22
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها شب تاریک و...
-
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا (دیوان اشعار > غزلیات)
دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 16:20
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا برای آنکه ز غیر تو چشم بردوزم به جای هر مژه بر چشم سوزنی است مرا ز بسکه بر سر کوی تو اشک ریختهام ز لعل در بر هر سنگ دامنی است مرا فلک موافقت من کبود درپوشید چو دید کز تو بهر لحظه شیونی است مرا از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام بهر کجا که رفیقی است...
-
رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا (دیوان اشعار > غزلیات)
یکشنبه 12 اردیبهشت 1389 11:51
رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا جائی که هست فزون از کل کون و مکان جائی که هست برون از وهم ما و شما صحن سراچهی او صحرای عشق شده جانهای خلق در او رسته به جای گیا از اشک دلشدگان گوهر نثار زمین وز آه سوختگان عنبر بخار هوا دارندگان جمال از حسن او به حسد بینندگان خیال از نور او به نوا...
-
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا(دیوان اشعار > غزلیات)
یکشنبه 12 اردیبهشت 1389 00:03
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا شمعی و پنهان میروی پروانه جویان تا کجا؟ ز انصاف خو واکردهای، ظلم آشکارا کردهای خونریز دلها کردهای، خون کرده پنهان تا کجا؟ غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟ بر دل چو آتش میروی تیز آمدی کش میروی درجوی جان خوش میروی ای آب...
-
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را (دیوان اشعار > غزلیات)
یکشنبه 12 اردیبهشت 1389 00:01
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را خوی تو یاریگر است یار بدآموز را دستخوش تو منم دست جفا برگشای بر دل من برگمار تیر جگردوز را از پی آن را که شب پردهی راز من است خواهم کز دود دل پرده کنم روز را لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان راه برون بستهام آه درون سوز را دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو قدر تو چه داند صدف در شبافروز...
-
این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا (دیوان اشعار > غزلیات)
شنبه 11 اردیبهشت 1389 15:45
این چه خلدست که چندین همه حورست اینجا چه غم از نار که در دل همه نورست اینجا گل سوری که عروس چمنش میخوانند گو بده باده درین حجله که سورست اینجا موسم عشرت و شادی و نشاطست امروز منزل راحت و ریحان و سرورست اینجا اگر آن نور تجلیست که من میبینم روشنم گشت چو خورشید که طورست اینجا آنکه در باطن ما کرد دو عالم ظاهر ظاهر آنست...
-
طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا (دیوان اشعار > غزلیات)
شنبه 11 اردیبهشت 1389 15:44
طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری یاران برون رفتند و من در بحرخون افتادهام طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما افتان و خیزان میروم تاکی رسم در کاروان و الرکب قد ساروا الی الایحاد و الحادی حدا محمل برون...
-
ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی(دیوان اشعار > غزلیات)
شنبه 11 اردیبهشت 1389 15:42
ای صبح صادقان رخ زیبای مصطفی وی سرو راستان قد رعنای مصطفی آئینهی سکندر و آب حیات خضر نور جبین و لعل شکر خای مصطفی معراج انبیا و شب قدر اصفیا گیسوی روز پوش قمرسای مصطفی ادریس کو معلم علم الهی است لب بسته پیش منطق گویای مصطفی عیسی که دیر دایر علوی مقام اوست خاشاک روب حضرت اعلی مصطفی بر ذروه دنا فتدلی کشیده سر ایوان...
-
فی نعمت الرسول صلی الله علیه و آله (دیوان اشعار > غزلیات )
شنبه 11 اردیبهشت 1389 15:40
صل علی محمد دره تاج الاصطفا صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتقا بلبل بوستان شرع اختر آسمان دین کوکب دری زمین دری کوکب سما تاج ده پیمبران باج ستان قیصران کارگشای مرسلین راهنمای انبیا سید اولین رسل مرسل آخرین زمان صاحب هفتمین قرآن خواجهی هشتمین سرا طیب طیبه آستان طایر کعبه آشیان گوهر کان لامکان اختر برج کبریا منهدم از...
-
فی التوحید (دیوان اشعار > غزلیات)
جمعه 10 اردیبهشت 1389 02:06
ای غره ماه از اثر صنع تو غرا وی طره شب از دم لطف تو مطرا نوک قلم صنع تودر مبدا فطرت انگیخته برصفحهی کن صورت اشیا سجاده نشینان نه ایوان فلک را حکم تو فروزنده قنادیل زوایا هم رازق بی ریبی و هم خالق بی عیب هم ظاهر پنهانی و هم باطن پیدا مامور تو از برگ سمن تا بسمندر مصنوع تو از تحت ثری تا بثریا توحید تو خواند بسحر مرغ...
-
قسمت اول ( رباعیات )
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1389 16:12
ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت می نوش ندانی ز کجا آمدهای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت □ ای چرخ فلک خرابی از کینه تست بیدادگری شیوه دیرینه تست ای خاک اگر سینه تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه تست □ ایدل چو زمانه میکند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند...
-
قسمت اول ( رباعیات )
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1389 16:10
برخیز و بیا بتا برای دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزهها کنند از گل ما □ چون عهده نمیشود کسی فردا را حالی خوش کن تو این دل شیدا را می نوش بماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را □ قرآن که مهین کلام خوانند آن را گه گاه نه بر دوام خوانند آن را بر گرد پیاله آیتی هست...
-
کشته شدن زریر برادر گشتاسپ از دست بیدرفش (گشتاسپ نامه )
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1389 00:19
دو هفته برآمد برین کارزار که هزمان همی تیرهتر گشت کار به پیش اندر آمد نبرده زریر سمندی بزرگ اندر آورده زیر به لشکرگه دشمن اندر فتاد چو اندر گیا آتش و تیز باد همی کشت زیشان همی خوابنید مر او را نه استاد هر کس بدید چو ارجاسپ دانست کان پورشاه سپه را همی کرد خواهد تباه بدان لشکر خویش آواز داد که چونین همی داد خواهید داد؟...