دیگر کسی نمانده و تنها تو با منی
رفتند از برم همه،اما تو با منی
بار سفر به مقصد خورشید بسته ام
این سایه است در پی من،یا تو با منی؟!
در این کویر تشنه ی سیراب از عطش
با سینه ای به وسعت دریا تو با منی
سمت خداست عقربه ی چشم های تو
دیگر چه جای قبله نما تا تو با منی
امشب ز کوچه می گذرم بی هراس تیغ
می دانم ای قلندر شب ها تو با منی
با من بمان که در دل این دشت پر هراس
تنها تر از خدایم و تنها تو با منی