گر باز دگرباره ببینم مگر او را (دیوان اشعار > غزلیات)

گر باز دگرباره ببینم مگر او را
دارم ز سر شادی بر فرق سر او را

 با من چو سخن گوید جز تلخ نگوید
تلخ از چه سبب گوید چندین شکر او را

سوگند خورم من به خدا و به سر او
کاندر دو جهان دوست ندارم مگر او را

 چندان که رسانید بلاها به سر من
یارب مرسان هیچ بلایی به سر او را

هر شب ز بر شام همی تا به سحرگه
رخساره کنم سرخ ز خون جگر او را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد