غروب جاده

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ای که تهی بود، بسته خواهد شد


و در حوالی شبهای عید، همسایه
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه

همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت

منم که دور کران را به رنج گردیده
منم که هرکه مرا دیده در گذر دیده

به هر چه آینه تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها نشان دست من است

اگر به لطف و اگر قهر می شناسندم
تمام مردم این شهر می شناسندم

من ایستادم اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم اگر شهر ابن ملجم شد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد