ای رفته رونق از گل روی تو باغ را (غزل)

ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
نزهت نبوده بی‌رخ تو باغ و راغ را

 هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل
آن زیب و زینت است کز اشکوفه باغ را

 در کار عشق تو دل دیوانه را خرد
ز آن سان زیان کند که جنون مر دماغ را

 زردی درد بر رخ بیمار عشق تو
اصلی است آنچنان که سیاهی کلاغ را

دل را برای روشنی و زندگی، غمت
چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را

اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود
مزد هزار شغل دهند این فراغ را

از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند
طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد