ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما (قصیده)

ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟

 نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی
با هر کسی همی گله کردی ز خوی ما

 جستی و یافتی دگری بر مراد دل
رستی ز خوی ناخوش و از گفتگوی ما

اکنون به جوی اوست روان آب عاشقی
آن روز شد که آب گذشتی به جوی ما

 گویند سردتر بود آب از سبوی نو
گر مست آب ما که کهن شد سبوی ما

اکنون یکی به کام دل خویش یافتی
چندین به خیر خیر چه گردی به کوی ما؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد