یوسف مصری

یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم
بازسر را می گذارد غم به دامان دلم

بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار
مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم

خوب می دانی زلیخای جنون با من چه کرد
پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم

نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند
کشتی ات را بشکن و بنشین به طوفان دلم

کی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
کی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟

تا بگویی با من از عریانی اندوه خویش
تا بگویم با تو از اسرار پنهان دلم

بوی پیراهن مرا کافی است تا روشن شود
چشم تاریک و شب خاموش کنعان دلم
نظرات 1 + ارسال نظر
احمدرضا پنج‌شنبه 26 فروردین 1389 ساعت 09:25 ب.ظ http://dosetdaram.blogsky.com

آدرس وبلاگ منه خوشحال می شم سر بزنی یا تو پیوند وبلاگت درج کنی ممنون.http://dosetdaram.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد