آنچه از آتش غم با دل غمناک رود

آنچه از آتش غم با دل غمناک رود
گر بر آرم دم از آن دود بر افلاک رود

بنده ام پاک روی را که در این دیر کهن
تا زید پاک زید چون برود پاک رود

زیر هر سنگ فتادست سر سرهنگی
پر دلی کو که درین راه خطرناک رود

سرفرازان جهان گردن تسلیم نهند
هر کجا قصه آن حلقه فتراک رود

دیده را تا به زمین فرش نسازم مخرام
حیف باشد ز چنین پای که بر خاک رود

لذت تیغ غمت باد بر آن کشته حرام
که نه با عهد درست و کفن چاک رود

جامی از خط خوشش پاک مکن لوح ضمیر
کاین نه حرفیست که از صفحه ادراک رود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد