نخواهی که باشد دلت دردمند

نخواهی که باشد دلت دردمند
دل دردمندان بر آور ز بند

پریشانی خاطر داد خواه
بر اندازد از مملکت پادشاه

تو خفته خنک در حرم نیمروز
غریب از برون گو به گرما بسوز

ستاننده داد آنکس خداست
که نتواند از پادشه داد خواست
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد