مرثیه ای از محتشم

بدر فلک شرف خلیفه
چون زائر تربت حسین است

در صبح ازل ز مهر فطری
نازان به محبت حسین است

وین حسن موافقت که گفتم
بی شک ز عنایت حسین است

این از همه خوبتر که او را
تاریخ شفاعت حسین است

نمونه ای از رباعیات محتشم

این بستر خستگی که انداخته ام
بر وی ز تب هجر تو بگداخته ام

ابروی تو لیک در نظر محرابیست
کز سجده ی آن به فرقتت ساخته ام

×××××××××××××××××

از لطف تو سهل است کرم ورزیدن
چشم از گنه بیگنهان پوشیدن

دعوی نکنم که بی گناهم اما
دارم گنهی که میتوان بخشیدن

××××××××××××××××

این بنده که ملک نظم پیوستش بود
تسخیر جهان مرتبه ی پستش بود

در دست نداشت غیر اشعار نفیس
در پای تو ریخت آنچه در دستش بود

گشته در راهت غیار آلود روی زرد ما

گشته در راهت غیار آلود روی زرد ما
میرسیم از گرد راه این است راه آورد ما

در هوای شمع رویت قطره های اشک گرم
دم به دم بر چهره می بندد ز آه سرد ما

بسکه از یاران و همدردان جدا افتاده ایم
گشته است از بی کسی همدرد ما همدرد ما

با گیاه شور پرور فرقت باران نکرد
آنچه هجران کرد با جان بلا پرورد ما

گر عیاذالله از ما بر دلت گردی بود
حسبتا لله به باد نیستی ده گرد ما

گرد از جمعیت دلها بر آرد بی درنگ
چون ز گرد ره شود پیدا سوار فرد ما

دوش آن وحشی شمایل محتشم را دید و گفت
باز پیدا گشت مجنون بیابان گرد ما